سفرنامه تبریز

سفرنامه تبریز ...

تبریز زیبا و تمیز یکی از جاهای بسیار خوش و آب هوا برای سفر توی تابستان هست. ازین جهت و با توجه به تعاریفی که از این شهر شنیده بودیم، بخصوص که در سال 2018 هم یعنی یک سال قبلتر، به عنوان شهر نمونه گردشگری کشورهای اسلامی انتخاب شده بود، راهی تبریز شدیم. برای رفتن، از اتوبوس مسافربری شبرو استفاده کردیم، طبق تحقیق و پرس و جویی که کردیم فهمیدیم اتوبوس سریعتر از قطار و حدود 8 ساعت طول می کشید تا برسه تبریز.

یه هتل 4 ستاره به نام هتل گسترش رو هم برای اقامت انتخاب کرده بودیم که از لحاظ موقعیت مکانی مناسب و تقریبا مرکز شهر بود. ساک و چمدون ها رو گذاشته و نگذاشته تو هتل، زودی رفتیم تبریز گردی. توی تبریز هم خطوط اتوبوس بی آر تی و هم مترو وجود داره و با توجه به اینکه ایستگاه بی آر تی جلوی هتل بود، خیلی راحت با اتوبوس رفتیم میدان معروف ساعت (شهرداری).

در حقیقت ساختمان این میدان، متعلق به شهرداری بود و چندتا موزه هم در اون بوجود آورده بودند. موزه آثار و ادوات تاریخی مثل دوربین، لباس و ... و یک موزه مربوط به فرش که بزرگترین فرش دستباف جهان در اون به نمایش گذاشته شده بود. ورودی این موزه ها و گالری، 4 هزار تومان بود.

 

بعد از این بازدید، با توجه به تابلوهای شکلاتی رنگ که مربوط به آثار تاریخی و توریستی هستند، فهمیدیم چند تا خونه تاریخی در نزدیکی همون محل بودند، با یکم پیاده روی رسیدیم به یه عمارت بزرگ که متشکل از 4 تا خونه تاریخی (بهنام، قدکی و ...) Behnam House و مربوط به دوره قاجار بودند. بخشی از این عمارت، به محل دانشکده معماری تبدیل شده بود. خلاصه با پرداخت 4 هزار تومن و رودیه، رفتیم داخل. شاخصه خونه های قدیمی، معماری و وجود اندرونی و بیرونی، گچبری، طاق نما، حوض و استخر (در حیاط جلویی و پشتی) هست که این خونه ها هم، به همین شکل و بسیار دنج بودند. بعد از بازدید از این محل، عازم ارگ علیشاه Arg of Tabriz شدیم. دسترسی به ارگ از طریق خطوط اتوبوس بی آر تی هم مقدور و راحت بود. این بنا مربوط به سده هشتم هجری هست که البته تنها دیواره جنوبی اون باز مانده و بقیه بنا تخریب شده بود. اطراف ارگ هم در حال ساخت مصلا بودند و خود ارگ هم در دست تعمیر بود و خیلی وضعیت توریستی جالبی نداشت. اما به نظرم این اثر تاریخی ملی، ارزش بازدید رو داشت.

 

 

دیگه بعد از اون همه پیاده روی و بازدیدها، وقت ناهار شده بود. معمولا جوان ترهای هر محل یا شهر، بهتر در مورد رستوران های زیبا و باحال اونجا اطلاع دارند، برای همین از یکی از مغازه دارهای خیابان معروف و سنگفرش شده تربیت در این مورد جویا شدیم که آدرس رستوران چلوپز خونه رو داد به ما. انصافا هم کوفته تبریزی و کباب خوشمزه ای داشت و محیط رستوران هم سنتی و زیبا بود.

بعد از یه استراحت چند ساعتی در هتل، نزدیک عصر، تاکسی آنلاین (اسنپ) گرفتیم و عازم ایل گلی یا شاه گلی El Goli شدیم. اینو توی پرانتز بگم که اسنپ تبریز، بسیار ارزونتر از تهران و مقرون به صرفه بود. البته تاکسی های آنلاین دیگه ای هم داخل شهر تبریز فعالیت داشتند. خلاصه رسیدیم به مهمترین گردشگاه مصفای تبریز یعنی ایل گلی. الحق که یکی از قشنگرین و باصفاترین جاها است، اون آبگیر بزرگ و عمارت وسط اش با اون همه گل کاری و درخت، محیطی رو درست کرده بود که می تونستی ساعت ها بنشینی و حظ کنی. البته که دار و درخت ایل گلی به پرنده ها و کلاغ هاش معروفه و اگر می خواستی روی نیمکت زیر درخت بنشینی باید خودت رو آماده منقش شدن لباس ات به فضله پرنده ها می کردی، کما اینکه ما هم بی نصیب نموندیم. با اینکه روز 3شنبه بود، اما ایل گلی شلوغ بود. انقدر قدم زدیم تا هوا تاریک شد و اونجا بود که یه قشنگی دیگه از ایل گلی باشکوه رو دیدیم. واقعا پیشنهاد من اینه که هر کس قصد بازدید داره، بهتره قبل از غروب آفتاب بره تا هم در روشنی و هم در تاریکی هوا، اونجا باشه. داخل عمارت گرد و زیبای 2 طبقه ایل گلی، رستوران و کافی شاپ برپا بود.

بی اغراق یکی از بهترین و آرامش بخش ترین ساعات رو داخل بالکن ایل گلی، در حال تماشای منظره آب و نوازش صورتمون با باد خنک دل انگیز و حین خوردن چای و باقلوای بسیار خوشمزه، گذروندم. حسی که شاید نشه توی کلمات گنجوند، اما همونجا آرزو کردم کاشکی همه دوستانم بتونند اون حس و لحظات رو تجربه کنند. هوای ایل گلی بسیار مطبوع و تقریبا سرد بود. اما خنکی اش لذت بخش بود جوری که ما 2 ساعت یا بیشتر داخل عمارت صرف شام خوردن و چای کردیم و اصلا گذر زمان رو حس نکردیم تا موقعی که دیدیم ساعت شده 11 شب! دیگه هر طور بود دل کندیم و برگشتیم هتل.

 

 

صبح تصمیم گرفتیم بریم روستای کندوان Kandovan. درخواست اسنپ دادیم و دیدیم هزینه اش هم خیلی مناسب می شد، یعنی مسیر حدودا 1 ساعته شد 20 هزار تومن! حدود ساعت 11 رسیدیم به کندوان اعجاب آور اما بسیار شلوغ. اونجا بازدیدکننده های زیادی اومده بودند و کلا این روستا طی گذر سال ها، بسیار رونق گرفته بود و کلی مغازه و حتی خونه ساخته شده بود. در حقیقت از نزدیک که اصلا منظره جالبی وجود نداشت و توی چشم انداز ات پر بود از سیم و کابل و ... . بازدید از داخل بعضی از خونه ها، رایگان بود. انواع و اقسام کیف و کفش محلی و ترشیجات و ادویه و ... واسه خرید فراهم بود. طبق گفته جناب راننده، داخل بعضی از خونه ها، آینه کاری هم بود که البته با توجه به گرمی هوا و لزوم بالا رفتن از پله های زیاد، ما خیلی بالا نرفتیم و همچون جایی رو ندیدیم. یکی از جاذبه های کندوان، چشمه آب معدنی اون هست که می گفتند خاصیت درمانی داره بخصوص برای سنگ کلیه. جالب تر از اون این بود که یه آبخوری بامزه برای برداشت این آب درست کرده بودند و کلی دبه هم برای فروش (جهت آب برداشتن) وجود داشت.

 

 

بعد از یکی 2 ساعت گشت و گذار، یهویی دل به دریا زدیم و گفتیم حالا که امسال وضع بارندگی خوب بوده و دریاچه ارومیه یکم جون گرفته، بریم تا این دریاچه عظیم. یه لحظه آدم فکر می کنه و میبینه نباید فرصت ها رو از دست داد، معلوم نبود ما کی دوباره برگردیم شمال غرب کشور و اگر برگشتیم آیا دریاچه پر آب می بود یا حتی وجود داشت! خلاصه با همون ماشین که ما رو برده بود کندوان (و ازش خواسته بودیم برای برگشت ما صبر کنه)، رهسپار دریاچه شدیم، حدودا 120 کیلومتر راه بود. حین رفتن، از شهرهای اسکو و خسروشاهی عبور کردیم. شهر اسکو هم جاهای دیدنی زیاد داشت که به علت محدودیت وقت نتونستیم بازدید کنیم فقط در مسیر، کنار درخت چنار کهنسال اسکو که قدمتی 1200 ساله داره، کمی توقف کردیم. حدودا ساعت 3، کم کم دریاچه از دور نمایان شد. با توجه به زمین های اطرافش، مشخص بود که چقدر یه روزگاری، این دریاچه بزرگ بوده و متاسفانه الان انقدر پسرفت داشته.

با ماشین رفتیم تا پل روگذر دریاچه که در حقیقت می شد مرز بین آذربایجان شرقی و غربی. کنار ساحل که رفتیم، چیزی که جلب توجه می کرد برق بلورهای زیبای نمک بود و وجود یه عالمه موجودات ریز اما مقاوم و بامزه دریاچه به اسم آرتمیا. ساحل نمکین دریاچه طوریه که خیلی نمیشد به آب نزدیک شد. وقتی دستم رو داخل آب کردم، بعد از چند دقیقه همزمان با خشک شدن آب از روی دستم، سوزش ملایم نمک رو حس کردم و دستم با وجود بلور نمک، زیر آفتاب برق می زد. فکر می کنم دریاچه در هنگام غروب، بازدیدکننده خیلی زیادی باید داشته باشه، چون بعد از ظهر هوا به شدت گرم بود و امکان تفریح و ... نبود.

 

 

بعد از حدود نیم ساعت برگشتیم سمت تبریز و بالاخره بعد از صرف ناهار، حدود ساعت 7 عصر، رسیدیم هتل. تبریز و اطراف اون جاهای دیدنی کم نداره، اما بعضی هاشون شناخته شده تر هستند و بعضی ها مثل قلعه بابک و ...، کمتر معروف. روز بعد که روز آخر اقامتمون هم بود، با توجه به دوری مسیر و علی رغم میل مون نتونستیم تا کلیسای سنت استپانوس بریم اما به جای اون قصد کردیم بریم مسجد معروف کبود (یا مسجد گوی) Blue Mosque. ورودیه این مسجد 2500 تومان بود. چیزی که در مرحله اول به چشم میومد این بود که چیز زیادی از کاشی کاری و نمای لاجوردی و آبی مسجد، بخصوص نمای بیرونی اون، باقی نمونده بود. اما با این حال یه محیط آروم و حس و حال خوب و گیرایی عجیبی این مسجد داشت. البته شانس آوردیم که در بدو ورود و برای دقایقی، تنها بازدیدکننده ما بودیم و تونستیم در آرامش، کمی اونجا قدم بزنیم و از زیبایی اش لذت ببریم. با توجه به مفروش بودن مسجد، احتمالا هنوز هم برای ادای فریضه نماز از اینجا استفاده میشه. نقوش داخل مسجد در دست مرمت بود و شاید سال های بعد که بتونم دوباره اونجا رو ببینم، خیلی تغییر کرده باشه.

 

 

بعد از بازدید مسجد، رفتیم سمت بازار سرپوشیده تبریز Bazaar of Tabriz که معروف به بزرگترین بازار سرپوشیده جهان هست و البته جزو میراث جهانی یونسکو هم به ثبت رسیده است و فکر می کنم بخش کفش چرم و فرش اون، حداقل از نظر خرید، جذابتر باشه. قیمت ها توی این بازار، خیلی مناسبتر از تهران هست. بالاخره بعد از کمی بالا و پایین کردن بازار، فکر کردیم توی مدت کم مونده تا تحویل اتاق هتل، بریم سمت آرامگاه شهریار. متاسفانه نه خود پذیرش هتل و نه راننده تاکسی آنلاین، نمی دونستند که آرامگاه در دست تعمیر اساسی و محوطه سازی هست و امکان بازدید وجود نداره، برای همین وقتی رسیدیم اونجا با حجمی از مصالح ساختمانی و تابلو ورود ممنوع مواجهه شدیم. با اون حجم از کار بنایی معلوم هم نیست بالاخره کی و بعد از چند ماه کار مرمت و اصلاح آرامگاه و محوطه اطراف اون تمام بشه. خلاصه قبل از برگشت به هتل، برای خرید باقلوا، رفتیم سمت ارگ علیشاه که شنیده بودیم مغازه رکس، باقلواهای بسیار خوبی داره، راست هم گفته بودند چون هم خیلی شلوغ بود و هم واقعا شیرینی جات و باقلوای بسیار تازه و خوش مزه ای داشت. واسه خرید باقلوا خیلی پرس و جو کرده بودیم و جاهای مختلفی مثل شیرینی تشریفات (که دقیقا روبروی هتل مون بود)، شیرینی نیشکر (داخل خیابان ولیعصر و نزدیک ایل گلی و همین رکس بهمون معرفی شده بود که راستش طعم و تازگی باقلوای تشریفات رو نپسندیدیم و البته وقت هم نشد تا نیشکر بریم. اما شیرینی فروشی رکس رو پسندیدیم و باقلوا و ریس (شیرینی محلی تبریز) رو از اونجا تهیه کردیم.

 

در نهایت بعد از تحویل اتاق، رهسپار فرودگاه شدیم که فاصله زیادی هم با هتل نداشت و حدود 20 دقیقه طول کشید. این نکته رو هم بگم خود فرودگاه هم فروشگاه و باقلوا فروشی داشت، اما دیگه طعم اون ها رو تست نکردیم. مدت زمان پرواز تبریز به تهران کمتر از یک ساعت هست و خیلی زود از اون ابر شهر دوستداشتنی و خاطرات سفر، برگشتیم به پایتخت پر زرق و برق.

 

خواندن 1311 دفعه